ثابت شده، جهان، یک «شدن» و جنبش پیاپیوسته است، و ما انسانها، پارهای از آن، با این برتری، که میتوانیم، شبکههای زندگی را، برابر با نیازهای سرشتاریمان سامان دهیم؛ با برنامهریزی و دستیابی به قاعدهها، ریشهها و سرچشمهها.
هر دگرگونی در پیرامون انسان، دگرگونی در انسان است. از ابرمغالطههایی که برای ما پیش آمده، جداجدا دیدن و فهمیدن آفرینش است. آفرینشی که، یک کلّ بههمپیوسته و یکپارچه در درازای زمان است، و کوچکترین دگرگونی در آن، دگرگونی در کل پیکر. هر چه درون انسان، نابتر و زلالتر، پیرامون، شادانتر و شکوفانتر و هر چه دگرگونیها در پیرامون، روشمندتر و لطیفتر، انسان و جامعه انسانی، برخورداتر. این قاعده اساسی در جایجای کتاب آفرینش به بیان آمده است[۱]
«بازتاب شهر»، در انسان به نمایش در میآید. شهر، پدیدهای جدای از انسان و انسان موجودی جدای از شهر نیست. انسان، یکسره، همان دانش و کردار است و شهر، نمود زمینی بخشی از کردار او و در حقیقت، بخشی از پیکر او. انسان، دریافته، از پیرامون خود اثر میپذیرد، از این رو، تلاش میکند، آنرا، برای برآوری نیازها کارامد سازد، تا بازتابی دلپذیر و گشاینده دریافت کند. نمود این تلاش، خانه، آبادی، سامان، شهر، کشور و… است. ولی این دگرگونیها، پیامدهایی فراتر از برآوری نیازِ پیشبینیشده داشتهاند و بَسا، خود، به دشواری و آسیب، دگر شدهاند و بایستهٔ زدودن؛ همچون توسعهٔ نوین، که در سهـچهار سده گذشته، بویژه سده پیش، ناقاعدهمند و ناهنجار، از زمین بهره کشید و اساس زندگی را برای بسیاری جنبندگان، دشوار ساخت و نیروی میراننده و موج درهمکوبندهای در حال شکلگیری و رخنمایی است و نشانههای روشن آن، نهادها و گروههایی را ناگزیر ساخته، با تدوین سندهای فراگیر، برای سامان این پلشتیهای اقلیمی بهپا خیزند.
آیا ساختارهایی که برای مسکن، شهر، سلامت، آموزش، امنیت، انرژی، اشتغال، رفاه و… بنا کردهایم، نیاز به بازنگری دارند؟
آیا براورد «هزینهـفایده» برابر با یافتههای امروز بایسته نیست، تا روشن شود برای برآوری هدفها چه اندازه هزینه شده است و برای توسعه در سویهای از زندگی، گرفتار چه تنگناهایی شدهایم؟
رویکرد «توسعه»، هرچند در نسخههای تعدیلشده آن، از اساس، بهدرستی برگزیده شده است؟
آیا توسعه و گسترش دامنه اثرگذاری انسان بر زمین، بهخودیخود، دارای ارزش است، بیآنکه بر ژرفای زندگی و معنای آن بیفزاید؟
پرسش، از الگوی توسعه نیست که چه باشد، بلکه از رویکردی است که برمیگزینیم: توسعه و گسترشِ کالبَدی، یا برتری و تکامل معنایی؟ گزینشی میان: تکامل، تعالی، خردمداری، ژرفایابی و معنابخشی و حیات روحانی و در پیوند و یکپارچگی با آفرینش، و انگیزاندن آن به پیشکش تحفههای خود به انسان و در آمیختگی سازوار زندگی با آن، در برابر گسترش کالبدی، بهرهکشی و مکیدن از زمین و بروز نیروهای بازتابی ویرانگر.
در شبکهای درهمتنیده از گزینشهای خود و دیگر انسانها، در درازای زمان بهسر میبریم و بُردارهایی از زمانهای دور و راههای گوناگون، به ما میرسد و در ما، اندیشه و ارادهمان اثر میگذارد و آنگاه، در آغازی نو، راه خود را از ما، تا پَسینیان ادامه میدهد و تاریخ شکل میگیرد. انسانها، تمدنها، دانشها و… بر هم اثر میگذارند و سبک زندگی میآفرینند، که خود، سرچشمهٔ آثار دیگری میشود. کار و اندیشهٔ انسان، از انسان جدا نیست و پیوسته در حال اثر بازتابی بر/ از یکدیگر است.
این کنشها و واکنشها، راستاها و راهها را چگونه باید سامان داد؟ آیا این توالی تاریخی را میتوان واسَنجید؛ با سنجههایی، که گذر زمان و پیشامدها دگرگونشان نسازد و پیوسته در دسترس انسان باشد و بتوان برابر آنها، مسیر را بهسازی نمود؟ ریسمان و عمودی وراسرزمینی و فرازمانی هست که با چنگزدن و تکیه به آن، نه مقهور تاریخ، که اصلاحگر آن، بهسوی تکامل و تعالی باشیم؟
این درهمتنیدگیها و اثر آن بر گزینشگری انسان، بویژه آنگاه که در بیرون، «شهر» را پدیدار میکند، درخور درنگ و موشکافی است. در این پنجره از «قمنامه»، «اثر بازتابی» سبک زندگی انسان، بر شهر و از آن، بر میز بررسی نهاده شده است؛ اثری که پیوسته، این دو را، همگام با هم، دچار دگردیسی ساخته.
با پیشرفت و ارتقاء ریاضی و کاربرد آن، و افزایش نیروی پردازش و حسابگری در دهههای گذشته، و توانایی پاسخگویی به معادلههایی با مؤلفهها و ناپیداهای بسیار و تابعهای پیچیده، بسیاری از کنشگریهای انسان، پیشاپیش، درخور ارزیابی است و میتوان با مدلسازی یا شبیهسازی، به آنها دست یافت و بازخوردها و واکنشها را سنجید. آنچه در این شبیهسازی و مدلسازی درخور درنگ است، خطوط اصلی برنامهها و تابعهاست. خطوطی که در آنها عامل ناخواسته یا ناشناختهای وارد نشده باشد.
بیگمان، قانونها، عرفها، هنجارها و ارزشهای بَشَرساخته، نمیتواند «راستای اساسی» و «سرچشمهٔ» برنامهها باشد؛ چراکه از ویژگی «ثبات»، «نابی»، «پیوستهبرقراری»، «فراگیری»، «فرازمانی و وراسرزمینی» برخوردار نیستند و با بهکارگیری آنها، نظام محاسباتی برنامهها، از پیش ناپالوده و اثرپذیرفته از عاملهای گوناگون درونی و بیرونی است و همانگونه که یاد شد، نظام گزینش انسانی، همواره با نیروهایی از بیرون و درون، گذشته و حال، خود و دیگران، اثر میپذیرد؛ اثرهایی که بسیاری از آنها ناشناخته و ناخواسته بهبار آمده و فراتر از پیشبینیها بوده است.
از نمونههای روشن این آثار، گرمایش زمین است، که هیچگاه، هدف نبوده، ولی روی داده است؛ چراکه، معادلهها و تابعها، برای محاسبه و پیشبینی رویدادهای یک قرن، بر پا نشده و از سویی، پردازندههایی با چنین توانایی وجود نداشته است، و اینک، بشر، نمیتواند رژیم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پاگرفته بر پایهٔ «کربن» را چاره کند و بیماری که به تباهی رویه زمین انجامیده، درمان.
فنآوری شهرسازی و معماری، همواره دگرگون میشود، ولی اساس آن، که بر اندیشه و مکتب بنا شده، نه. اگر شهر، بر پایه این گزارهها شبیهسازی شود و بایستههای وَحیانی و خِرَد ناب، در اصول برنامه دیده و جا گیرد، در اندکزمانی، عمل به مکتب حس میشود و «باورشهر»، با معماری مکتبی و بر پایه نگهداشت بایستههایی چون: خداباوری، نامیرایی انسانیت، خردورزی، عدالت، راستی، حیا، بخشش و دهش و دیگر مکارم اخلاقی و محاسن عقلی سر بر میآورد.
بیگمان، تنها نام، شهر و جامعه را باورمند، دینی و بهسامان نمیسازد، بلکه کارامدی، سَنجه است. شهری که اجرای قانونهای خردپذیر و سرشتاری در آن آسانتر، هدفها در آن دستیافتنیتر و بارآوردههای مکتب، در آن دلپذیرتر حس شود و روزبهروز خواهانی بیشتری یابد. اثر بازتابی شهر، برای پیشبرد هدفهای مکتبی، بسیار روشن است. شهر، اگر ارزشمدارانه بنا شود، بهترین راهکار برای اجرا و پیشبرد هدفهای مکتبی است. کارامدترین ابزار پیادهسازی هر مکتبی، جامعهسازی و بنای شهر و پس از آن جهانشهر، بر پایه آن جهانبینی است.
رویداد دگرگونخواهی دینی در ایران نیز، این جایگاه را سامان نداد و همچنان، شهر، برای پیادهسازی مکتب و رویکرد دینی به جامعه و حکومت، هیچ انگاشته شد، یا دستکم در کانون نگاه قرار نگرفت. فرهنگ، همواره، «پیوست» برنامهها بود، نه رکن و اساس، و بودجههای آن، ویژهٔ حوزههای فرعی، و شهر، بیبهره از همهٔ آنها و در حاشیه.
اگر به فرهنگ میاندیشیم و آنرا بستر پیشرفت و کمال جامعه میدانیم و ریشهایترین پایهٔ بسامانی و دگرگونی، رویکرد درست، بهبود مدیریت و حکمرانی شهری است. توسعه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و یا هر رویکرد دیگری، نخست در شهر است که سامان خواهد یافت و آنگاه میتوان امید داشت که در سطحهای بالاتر هم اثرگذار باشد.
در متنهای دینی «باورشهر» و رسالت مردمان در برپایی آن بیان شده است.[۲] انسانها هرچه یکپارچهتر، عمل به مکتب برای رسیدن به هدفها، آسانتر خواهد شد. مکتبهایی که اینک بر جهان حکمفرمایند، این راز بزرگ و گرهگشا را دیرزمانی است دریافتهاند و برابر همین اندریافت، جهانیسازی را رویکرد محوری خود قرار دادهاند و پیاپیوسته، سامانهها را فراگیرتر میسازند. رویکردی که مکتبهای الهی از روزهای نخست دعوت، در پی آن بودند، ولی با انحراف از خط اصلی و جابهجایی محور آسیاب حکمرانی خردورزانه، اندیشهمحور و وَحیپایه، به فراموشی سپرده شد. بدینسان، اندریافت بایستگی چنین سازوکار قانونی فراگیر، ورازمانی و فراسرزمینی و به سخن دیگر ـکه در جای خود درخور واکاوی استـ «فرازمینی» بلکه «فرامادی»، دشوار نخواهد بود. حکمرانی تراز، حکمرانی جهانی و فراگیر است و نیازمند به قانونهای فراگیر و باثبات و ریشهدار و ناب، که تنها در سرچشمههای خرد و وحی درخور دستیابی است:
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»[۳]
با استواری و در حال اعتدال، با دین مواجه شو؛ یعنی با همان آفرینش ویژه خدایی که مردم را بر اساس آن آفریده. در آفرینش خدا تغییر نیست. آن است دینی که زندگی مردم را میتواند اداره کند. (ترجمه علامه طباطبایی)
هدف و مقصد در نظام الهی، نقطه ثابت و ساکنی نیست، بلکه با نخستین گامِ درست، بارهابار نزدیکتر میشود. آنچه بایسته است چگونگی و راستای اِعمال ارادهّهاست و گزینشها. شهرها بر اساس ارادهها ساخته میشوند و اگر این ارادهها، در راستای حقیقت، برابر ارزشهای مکتبی، اِعمال شوند و بهکار افتند، باورشهر، در مسیر تحقق قرار میگیرد و پیاپی به پیش میآید و دشواری راه، آسان میشود.
شناخت و برگزیدن هدف والا، برنامهریزی و قانونگذاری برابر با آن، اجرای دقیق برنامهها و باور به اثربخشی آنها، از بایستههای دستیابی به شهر متعالی و متکامل است؛ شهر هدفمند و رو به آسمان. شهرسازی مکتبی، بر پایهٔ راهنامهای تأثیرناپذیرفته از بیخردی و آشوب، پدید میآید و سامانبخش شبکههای قانونی جامعه است.
این شبکه قانونی، زمینه «آزادی» را فراهم میآورد. در میان این شبکه قانونی است که فراخناها و گشایشها، بههنگام و بهجا رخ مینماید و ساختارها و قانونها، بهگونهای دلپذیر حس میشوند نه سربار و دستوپاگیر. اگرچه بایسته است، این قانونها به گونهٔ ناب و سرشتاری نیز، پیادهسازی شوند. پس میتوان گفت: آزادی، در زمینهٔ قانونمداریِ سرشتاری، با اِعمال آگاهانه، محقق میشود و رتبهٔ آزادی در هر جامعهای، وابسته به اندازه برخورداری آن جامعه از قانونهای فراگیر و سرشتاری است.
اینها بایستههای تحقق شهر مکتبی یا باورشهر است که، خود، بستر ساخت ارادههاست. هر تصمیم، اراده و گزینش ما، سازنده و تعیینکننده کیفیت و چگونگی تصمیمها و ارادههای پَسین است. از این رو، ریشهها و سرچشمههای شکلگیری ارادهها، میبایست ناب و زلال باشد و پیوسته در کارگاه باورشهر خالصسازی شود.
فقهِ شهر، راه بازشناسی جایگاه این بایستهها و چگونگی دستیابی به آنهاست. قم، میتواند و میبایست نخستین جایگاه پیادهسازی آن باشد.
[۱] . «وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَه»
آمرزش خواهید از پروردگار خویش و سپس بازگشت کنید بهسوی او، تا بهره دهد شما را بهرهای نکو تا سرآمدی نامبرده، و بدهد به هر صاحب فضلی فضلاش را… (ترجمه محمدکاظم معزّی)
«… اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً»
… از پروردگارتان طلب مغفرت کنید که او بسیار آمرزنده است. که اگر چنین کنید، ابر آسمان را مرتب بر شما میباراند. و به وسیله اموال و فرزندان یاریتان میکند و برایتان باغها رویانیده و نهرها جاری میسازد. (ترجمه آیت الله موسوی همدانی)
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ…»
و چنانچه مردم شهر و دیارها، همه، ایمان آورده و پرهیزکار میشدند، همانا ما درهای برکاتی از آسمان و زمین را بر روی آنها میگشودیم… (ترجمه الهی قمشهای)
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»
به سبب آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است، تا [سزایِ] بعضی از آنچه را که کردهاند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند.
[۲] . «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری میکند بیآنکه او را ببینند؛ خداوند قوّی و شکستناپذیر است!
[۳] سوره روم، آیه ۳۰