هنر، بازتابِ نابی، دلپذیری و زیبایی، یا دوری، سوز و گداز و تنهایی، یا دیگر چگونگیها، پاسخ به ژرفترین دریافتهای درونی است و نمود اندریافت قانون «واکنش» در پدیدهها، نخست در درون انسان، که پیوسته وامیدارداش، آفرینهای به جای گذارد از آنچه بر نفس و روحاش نقش بسته، صورتگری و زندگیبخشی بیآغازد، شعر سراید، آواز و نغمه سر دهد، به ژرفای انسان و بلندای آفرینش. شکوه این دریافتها، هر چه فزونتر، و روحِ دریابنده هر چه گیراتر، زلالتر و پرخروشتر، هنر، پرشورتر، دلنوازتر و ماندگارتر.
«هنرفهمی» و «هنرپذیری» در متن آفرینش، از نظم بیپایان و قانونهای پیوسته و جاوداناش برآمده. قانونمندی، سنّتمحوری و آیینمداری، فرمانپذیری و خوشلگامی را در پی میآورد که زمینه و الفبای خلق هنر است و پدیداری آفرینهها. ستونهای ناپیدای برافرازندهٔ گیتی، که آفرینههای هنری، مهرورزی، عشق و پرستش، بر تار و پود آنها نقش میبندد.
هنر، پیوندی استوار با نظم و بهسامانی دارد. نظم و قاعدهمندی است که، بستر «فرمانپذیری» را آماده میکند؛ فرمانپذیری از دل، که در پدیداری آفرینهها بایسته است. عالَم، آنچنان دِهناد، هماهنگ و روشمند است که رهوارشده و خوشرکاب، و پذیرای آفریدن آفرینهها، و بدینسان، مفهومهایی که بیشتر یادآور و همخوان خشکی و سختیاند، به الفبای زبان دل و روح دگر شده و دل و روح با این نویسه، از کانونی ژرف، به خوبی آشنا و در پیوندند، و تا در پدیدهها اثری از آن نیابند، به آن بستگی پیدا نمیکنند. قانونها و قاعدهها، که نمود نظم و بهسامانی در گوناگوندانشها هستند نیز گرچه بسیار استوار، نفوذناپذیر و در بالاترین پایهٔ فراگیری، پیامدشان، دشواری، سختی و بیانعطافی نیست، بلکه بهمانند قانونهای هندسه و قضیهها در ریاضی، با همه راستی و پیوستهبرقراری، صنایع، ابداعات و هنرهای گوناگون انسانی را نتیجه داده و دستان هنر و نوآوریهای بشر در دگرگونسازی پیراموناش را گشودهاند. در زندگی انسانها و تدبیر جامعههای انسانی نیز، فقه و قانون، هرچه از قاعدهها و دستورهای استوارتر، رخنهناپذیرتر و فراگیرتر برخوردار باشند، فرجام آن، جامعه و زندگانی شادابتر، روانتر و با آسانی بیشتر است.
قانون، قانون است و پس از پیدایی، نمیتوان آنرا قراردادی و بهدلخواه، به هر سوی خَماند. فرجامِ خمیدگی و زیربندهای فراوان به قانون، آشوب و هرج و مرج است و تباهسازی زمینهٔ هموار مدیریتِ چابک و پاسخگو؛ چراکه آسانگیری، نرمی و سبُکسازی در سامانهای درخور دستیابی است، که بهگونهٔ بهینه پیش رود و این گنجایی را داشته باشد که در «برآیند» و «برونداد» آن بتوان به بیش از پیشبینیهای معمول، پاسخ داد.
از اساس، رامکردن آسمان و زمین برای انسان، به معنای جایدادن او در بستری از نظم و قانون است. رهآورد بهسامانی و آراستگی بیکران، رامی، راهواری و آسانی برای انسان بوده است و ریاضیات و هندسه را زبان گویای تفسیر آفرینش ساخته؛ تا آنجاکه آفرینش، تاب انگارههای گوناگون هنری را نیز دارد. انگارههایی که در نگاه نخست، با دگرگونخواهی برآناند، چهارچوبها و مرزها را درنوردند، پیوسته در کرانههای آفرینش است که به نمود و نمایشگری میپردازند. بدینسان، آزادیبخشی، ویژگی اساسی آفرینش است؛ چراکه تمامی گسترهٔ آن میتواند به زیر خواست بشر درآید و او را به موجودی مختار و دارای اثر دگر سازد. حال، این آفرینش والا و شگفت چرا و برای چه آفرینهای در دسترس انسان، که خود گل سرسبد آن است، قرار گرفته، سخنی است دیگر در مجالی دیگر، لیک اندیشه در جهان پیرامون میرساند که این عالم و پدیدههایش بسیار زبانفهماند و با تلاش و پیبردن به آیینها، میتوان پیوندی استوار و دلپذیر با آنها داشت. از یاد بردن پیوند استوارِ «نظم»، «هنر» و «آفرینش»، و نبود پایافشاری بر بایستگی جایگاه این پیوند سرنوشتساز میان باورمندان به آیین آسمانی، نگرش جامعه را آرامآرام دگرگون، تعقّل و خردورزی را دلناپذیر و زمینهٔ سیر قهقرایی جایگاه قانون و سامانههای ساماندهی را فراهم ساخته است.
پرستش، بلندترین پرواز در آسمان مهرورزی است و پاسخ انسان به بودن، هستی، شناخت، و آراستگی و پیدایش سراسر نیکویی و زیبایی. رهپوییدن در این وادی و بهینپاسخگویی به جمال بیکران، بی رهنامه و راهنما شدنی نیست؛ چراکه پاسخ نیز میبایست در نهایت زیبایی بوده و در نتیجه از درونمایهٔ نظم و بهسامانی برخوردار باشد. واگویههای دل، در آرایش و چینشی دلانگیز، دلارامی در پی میآورند و انسان شیدا و مدهوش را به بالاترین اوج خود، ستایش و پرستش رسانده، آرام و قرار میدهند؛ تنها پاسخ درخور به گیرایی بیکران موسیقی آفرینش و ژرفا و همبستگیاش با انسان: مناسک بندگی.
فقه و قانون الهی برای باریابی انسان به آستان آیینهای چنین آفرینش شگفتی، بر آن است، در عبادات فردی، او را بهگونهای پیوسته و هماهنگ با پیرامون به پرستش رهنمون شود. پیوستگی عبادتها با زمان و مکان و سنین و دورههای گوناگون رشد، و جایگاهها و فراز و نشیب تواناییها، همه و همه در این قانوننامه الهی دیده شده و نشان میدهد نمیتوان در چنین محیطی و برابر چنین هماهنگی و تناسبی، بیگدار به آب زد و بدون تناسب به نجوا پرداخت، که ناهنرمندانه است و ناشیوا. بدینسان، نظم، همان یکنواختی نیست. مقوّمِ مفهوم نظم، دلانگیزی است؛ دلپذیریای که در بیشتر زمانها، سرچشمهاش برایمان هویدا نیست، ولی گرایش و جاذبهای نیرومند دارد که در زمانهایی میتوان با «فرمانپذیری» پیوندش داد. نظم، آیینهای استوار است، ستونهای ناپیدای آسمانها. نظمِ عالم و آفرینش، به قاعدهها و راستاهای شگفتی است که در زندگانی ریشه دوانده: پایههای اساسی زندگی.
بایستگیِ نگرش سامانهمند، در دستگاه قانونگذاری دینی برای اداره و تدبیر گروههای مردمیِ باورمند، ریشه در وجود چنین نظم و تناسب شگفتی دارد و اینکه تنها راه رسیدن به سامانههای فراگیر و کمتر در آسیب، دستیابی به این الگوها و قاعدههاست که با سویههای گوناگون زندگی مردم در جامعه پیوسته باشند و آنها را در راه مصالح زندگی شهروندی بهرشته در آورند.
در شهر نیز، زمینهساز کُنشگری و میانداری هنر، بهسامانی هر چه بیشتر است و قانونمندی هوشمندانه. به دیگر سخن، این شهرِ هوشمند است که امروز میتواند بستر آفرینههای هنری و مهرورزی باشد و در نتیجه، آمادهساز و فراهمآورنده زندگی دلپذیر برای شهروندان. گرایش بشر به شهرنشینی، شهریگری و شهرآیینی، ریشه در سودمندی آن در پیشبُرد هدفهای انسانی دارد و روشن است که نقش قانون در نگاهداری و پایهگذاری اجتماعها نقشی است اساسی.
اثرگذارترین نقش اصلاحگران، بهاندیشان و ماندگارترین کنشگریهای بشر، جامعهسازی است از راه بیداری و نظامسازی. انسانها اگر به صورت صحیح گرد هم آیند، به نیرویی سترگ با پیامدهای ارزشمند دگر میشوند و هر گونه فرازمندی با این اجتماعها و هرگونه آرمانی با این جامعهسازیها به پیدایی و فرجام، نزدیک میشود.
شهر، این نخستین سامانه و سازو کار پیچیده و مترتّب بشری، در این راه، پیشتاز بوده است. شهرها، هر چه سامانهمندتر، گویا شهرترند؛ از این روی، قانونگذاری شهری بیش از گذشتهها میبایست بر بستر سامانهها و زیرساختهای مفهومی شهر نهاده شود. زیرساختهای شهری، دیگر، کوچهها، پلاکها، لولهکشیها و خطوط نیرو و… نیست. زیرساختهای کلان شهری، سامانههای ارتباطی نهادهای گوناگون حاکمیت، خدمات، سازندگی، بهداشت و همه سویههای زندگی است که شهروندان با آن سروکار دارند و پیادهسازی سامانههای بازخوردگیری و حسابرسی آنبهآن. در مَثَل، شمار تولد و مرگ و میر، درآمدن خودروها و وسیلههای ترابری به شهر و یا به فلان محله، اندازهٔ کارکرد انرژی، نقش بناکردن پارکینگی گسترده در بخش مرکزی و مرکزهای خدمترسانی شهری و حسابرسی میزان راهگشایی آن و درنتیجه جهتدهی سرمایهها به سوی نیازهای دیدهشده، در جهت پویایی اقتصادی و فرهنگی شهر. زیرساختهای پردازشی شهر هستند که شهر را به واحدی درخور پردازش و اندازهمند دگر میسازند. پیش از سامانهمند شدن حاکمیت در سامانههای شهر، شهر، تحقّق نیافته است.
قانونهای بسیاری از گذشتهها در بخشهای گوناگون اقتصادی و مدیریتی برنهاده شده ولی در مقام اجرا، با دشواریهایی روبهرو میشوند. ولی راهکار در گسترش دیوان نیست؛ چراکه قانونی که تنها در دیوان درخور اجراست و در متن زندگی مردم جایگاهی ندارد، دیوان مشروع و معقول را نیز ناکارامد مینمایاند. قانون، بستر حقیقی برای اجرا میخواهد. قانونی قانون است که مردم، جامعه و محیط اجرا، در انتظار آن باشند و سامانبخشیِ آنگونهایِ همان قانون را بخواهند.
هرچند باید دانست، امروز، قانونمندی نیز دچار دگردیسی شده و به مرحله نوینی از سامانهمندی نظامهای بشری درآمدهایم. دورهای که جامعهها دیگر تنها قانونمند نیستند؛ بلکه افزون بر آن، هوشمندند و قانونها از ابتدا، بهگونهای برنهاده و سامانهمند چیده و مکانیزمهای بازخوردگیری و پاسخها برابر الگوریتمهای پیچیده و حسابرسی شده به گونهای دیده شدهاند که گویی امکان سربرتابی از آنها وجود ندارد و برابر همین آمایش، هرگونه سربرتابی از قانون، زنجیرهای از آشوبها را در پی دارد که امروزه، همان نیروی بازدارندهٔ پایهای پایندانی نظامها و قانونهاست. گویی انسان در درون دستگاههای هوشمند و نظامهای الکترونیک و انفورماتیکی که پیرامون خویش برنامهریزی کرده است گرفتار شده و دیگر نمیتواند بیرون از آنها کنشگری داشته باشد. این روزها با نمونههایی از این مکانیزمهای خودکار، در نظامهای پولی و مالی جهان روبهروییم؛ از جمله، پدیدهای که در ایران به تحریمهای گردابی شناخته میشود. قانونهای پولی و بانکی، اینک در سامانهها و الگوریتمهای فراگیر، بهگونهای عمل میکنند که با جابهجایی نام یک نهاد در جانماییهای گوناگون این الگوها و روالها، دسترسی روانتر و یا در سوی دیگر، پرمرحلهتر و با راستیآزماییهای پرشمارتر، رو در روی آن نهاد خواهد بود.