هنر، بازتابِ نابی، دلپذیری و زیبایی، یا دوری، سوز و گداز و تنهایی، یا دیگر چگونگیها، پاسخ به ژرفترین دریافتهای درونی است و نمود اندریافت قانون «واکنش» در پدیدهها، نخست در درون انسان، که پیوسته وامیدارداش، آفرینهای به جای گذارد از آنچه بر نفس و روحاش نقش بسته، صورتگری و زندگیبخشی بیآغازد، شعر سراید، آواز و نغمه سر دهد، به ژرفای انسان و بلندای آفرینش. شکوه این دریافتها، هر چه فزونتر، و روحِ دریابنده هر چه گیراتر، زلالتر و پرخروشتر، هنر، پرشورتر، دلنوازتر و ماندگارتر. «هنرفهمی» و «هنرپذیری» در متن آفرینش، از نظم بیپایان و قانونهای پیوسته و جاوداناش برآمده.…