نیروهای نظامی آمریکا در زمان جنگ جهانی دوم برای اینکه به دشمن نزدیک باشند، مجبور بودند در برخی جزایر کوچک و بومینشین اقیانوس اطلس فرودگاههایی ایجاد کنند.
تصور کنید در یک جزیره بومی که تا به حال پای هیچ بنی بشری به آنجا نرسیده، باندهای فرود درست میشود و نیروهای نظامی که هدستهای پیشرفتهای به سر داشتند، در کنار باند مستقر میشدند و هواپیماها را هدایت میکردند که سالم روی باند بنشینند و بلند شوند.
پس از هر عملیات، مقداری مواد غذایی به بومیان هدیه داده میشد. این مواد غذایی خیلی برای بومیها جذاب بود. آنها هواپیماها را پرندههایی از بهشت تلقی میکردند و غذاهای عجیب و خوشمزه را مائدهای بهشتی.
عملیاتهای نظامی تمام شد. بومشناسان با اتفاق جالب و عجیبی در برخی از این جزایر مواجه شدند. بومیها با نارگیل و چوب برای خودشان هدستهایی درست میکردند و طی مراسمی آیینی در کنار فرودگاه میایستادند و تلاش میکردند با همان حرکاتی که از نیروهای نظامی دیده بودند، پرندگان آسمانی را دوباره به روی زمین هدایت کنند!
این پدیده در کتابهای بوم شناسی با نام Cargo Cult مشهور شد. Cargo Cult یعنی بدون درک دقیق چیستی یک پدیده، با برخوردی کاملا سطحی انتظار داشته باشیم آن پدیده را بشناسیم و خروجی بگیریم. به نوعی به معنایی توجه صرف به فرم و عدم توجه به محتوا است.
موضوع این است که فرم مهمتر است یا محتوا و کدام مقدم هستند. فرم و محتوا طبیعتا در کنار هم مهم هستند و نباید از نقش هیچکدام غافل شویم.
در خیلی از مؤسسات و سازمانهای سنتی (به ویژه در شهری مثل قم)، برای اینکه سازمان را مدرن کنند، به سراغ متدولوژیهای مدرن مدیریت پروژه میروند و سعی میکنند متدهای آن را اجرا کنند، ولی مدیریت و کارکنان درک صحیحی از فلسفه و مدل اجرای آن متدولوژی ندارند.
با هزینههای گزاف نرمافزارهای خیلی پیچیده و کاملی را برای مدیریت سازمان پیاده میکنند و از این سامانههای نرمافزاری انتظار معجزه دارند، ولی محتوایی متناسب در اختیار ندارند.
میدانند و یاد میگیرند که پیشنیازهای استفاده از این سیستمها چیست و میدانند سازمان قرار است چکار کند، ولی روشهای بهینه استفاده از این ابزارها و سامانهها را در اختیار ندارند.
سلام. متن خوب، نکته بینانه و ارزشمندی بود. خداقوت