پنج دهه پیش رونمایی شد. مکتبی که پس از سدهها بر آن شد، میان حکمرانی و دیانت، آشتی برقرار کند و روشنگریِ بنیانیافته بر جدایی دین از سیاست را به چالش طلبد و قم را به تلاقیگاه اندیشه و باور، حماسه و عرفان، شریعت و طریقت، وحی و عقل دگر سازد.
میان کارگزاران و مدیران جامعه، جامعهای که بر مبنای اندیشه و مکتبی ویژه اداره میشود، آنچه بیشترین نقش را در پایداری و بهسامانی ساختارها دارد، «باور» به درستی و کارکرد آن مکتب و اندیشه است. این باور درونی، اگر نباشد، آن ساختار، بارو و سازوکار دیدهبانی و نیروی پایوَری در برابر دشواریهای بیرونی و درونی را ندارد؛ چراکه انسان، با لایههای گوناگون نهان و آشکار خود، میتواند، نابرابر با پذیرفتههای درونی و باورهای قلبیِ خود نمود کند، ولی در بزنگاههای سرنوشتساز، خلاف آن عمل و رفتار.
این آسیب و دشواری، روبهروی تمامی ساختارهای بنیانیافته بر اندیشه و مکتب قرار دارد و از این رو، بزرگترین رسالت سیاستگذاران در چنین جامعههایی، ایجاد، حفظ و ژرفابخشی باور درونی به حقانیت و سودمندی آن مکتب و اندیشه است و پرهیز از رفتارهایی که به شیوههای گوناگون، این باوریابی را دشوار سازد یا کمرنگ و بیدرونمایه.
شاید به نظر آید: در نظامهای غیرمکتبی که بهظاهر، ملتزم به مکتب و اندیشهای نیستند، این دشواری و آسیب، از اساس وجود ندارد؛ ولی در چنین نظامهایی نیز قانونهای چندلایه، ابزارهای نظارتی عظیم و پرهزینه، نیروی پلیسی مقتدر، نظام آموزشی ویژه و ابررسانههای فراگیر، نگاهداشت ساختارها را پاینداناند؛ به گونهای که میتوان نتیجه گرفت: بیمکتبی، کمکی به ثبات سیاسی و امنیتی جامعه نمیکند.
در نظامها و ساختارهای مکتبی، اگر بایستههای ژرفایابی باورهای درونی، بویژه در میان کارگزاران نگاه داشته و پیوسته پایش شود و دیدهوری، حرکتی همافزا به سوی هدفها پیریزی میشود.
دو یا چندگانههای: خودی و ناخودی، استحاله و ثبات، رویش و ریزش، زایش و تهاجم فرهنگی، نوگرایی و انقلابیگری، نواندیشی و انقلابیماندن، اصولگرایی و آزادیخواهی، مکتبی و غیر مکتبی، تعهد و تخصص و… همگی ناظر به چگونگی ژرفایابی آن باور است.
آیا هماهنگ با این نگرانیها عمل شده، و برنامه روشنی برای این الزام و بایستگی حیاتی، در نظر بوده است، یا فرایندها و چگونگیهای برنامهریزیشدهای؟
مکتب سیاسی قم، توانست از وحدت و یگانگی سیاست و دیانت، برای نقشآفرینیهای بزرگ اجتماعی بهره گیرد، و بر آن پایه، نظام حکمرانی را برپا سازد، ولی پس از برپایی و تمرین عملی اداره جامعه با این نظریه، و در فضای دگرگونیها و نوبهنوشدنهای سبک زندگی، آرامآرام، تناقضنماهایی رخ نمود، بهگونهای که میان جانماییهای مؤلفههای قدرت در این نظریه، ناسازیهایی به نظر آمد و در ساحَت کنش اجتماعی و سیاسی، هزینهساز شد.
گفتمانهای اقتصاد دولتی، اقتصاد آزاد، اصلاحات و آزادی سیاسی و فرهنگی، عدالت اجتماعی و… در دورههای گوناگون طرح شد که همگی، با نفی گفتمان رقیب، خود را نمایهای کامل از اندیشه و مکتب سیاسی قم معرفی میکردند.
دوگانههای (نظامیگریـفرهنگی)، (توسعه سیاسیـتوسعه اقتصادی)، ( عدالت اجتماعیـاقتصاد آزاد) و… هر یک با دیدن کاستی در جنبهای و فزونی در بُعدی، اولویتی را برمیگزینند و اینگونه، رویکرد مقابلی در برابر این گزینشها نیز شکل میگیرد.
در ساختارهای حکمرانی هوشمند، با نگاهداشت اصلها و ریشهها، زمینه و بستر ظهور و بروز این دو یا چندگانهها فراهم میآید، تا مردم، برونداد و نتیجهٔ اولویتبندیهای گوناگون را بچشند و نقد کنند و آرامآرام، نگاه جامع و فقیهانه، از ارزیابی نتیجه پیادهسازی این اولویتبندیها در طول زمان بهدست آید و بدینسان، در طول استقرار این نظامها، از سویهای گوناگون به اداره جامعه نگریسته شده و نگرهٔ فراگیری شکل گیرد. این فرآورده گرانبها، با سازوکارهایی از جمله برنهادن قانون، پاس داشته میشود.
در مکتب سیاسی قم، که گونهای موضوعشناسی سیاسیـاجتماعیِ کلان فقهی است، الگوی پیادهسازی نگرهٔ فراگیر حکمرانی و سیاستورزی فقیهانه ارائه میشود، بهگونهای که همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و… هماهنگ با زمان، مکان و شناخت روان اجتماعی، به صورت متوازن و متعادل، در آن دیده شده باشد. (نظام عادل اجتماعی) شیوهای ویژه در پیادهسازی فقه سیاسی که: «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع» را در مقام عمل و در ساحَت حکمرانی، اینگونه پیادهسازی میکند و تفریع در این نگاه، اولویتبندیهای گوناگونی است که بنا بر روانشناسی اجتماعی و آگاهی از نیازها و بایستههای جامعه در زمانهای گوناگون ارائه میشود و در معرض گزینش مردم قرار میگیرد.
تلاش میکنیم در این میان، دو رویکرد و نگاه کلی برای نگاهداشت ساختار سیاسی مکتبی در چهار دهه گذشته را در کانون نگاه قرار دهیم:
رویکرد نخست، را که میتوان گرایش به «نظامیگری» خواند،و تا اندازهای به جغرافیای سیاسی و امنیتی ایران بازمیگردد، شناسههای ویژهای دارد. در این رویکرد، نگاهداشت وضعیت و امنیت بیرونی، شمار نظامیان و چگونگی ادوات نظامی و… در کانون نگاه قرار میگیرد و انسانها موجوداتی کنترلپذیر و درخور برنامهٰریزی در راستای هدفهای برگزیدهشدهاند و برای دستیابی به ملت قدرتمند میبایست، نظامیان بر ارکان سیاست و اجتماع چیره باشند. انسان در این رویکرد، بیشتر موجودی مادی است تا مجرد. این رویکرد، بهظاهر عملگراتر است و در برابر دشمنیها هوشیارتر؛ چراکه نتیجه برنامهها در این شیوه، زودیابتر است. در این گفتمان سیاسی، گاه دیده میشود، هرگونه تأمل و اندیشه و صبر راهبردی و… به عنوان: ترس، توجیه، وادادگی، بیباوری یا سستباوری و…. قلمداد شده است.
از تکیهگاههای گفتمانی این رویکرد، پافشاری بر ایمان است، بهگونهای که در برابر دانش و تخصص قرار میگیرد و میتوان گفت: دانش و آگاهی، حرف نخست را در این دیدگاه نمیزند، بلکه این التزام عملی و ایمان است که سنجهٔ ارزشگذاری نهایی است و باکی نیست از اینکه: تعهد و تخصص، به قربانگاه مکتب و تعهد برده شود.
در این جهانبینی اجتماعی، تعقل در برابر تعبد قرار دارد، و از اساس، عقلی، عقل است که متعبد باشد، و بالاتر از عقل، نیرویی است که انسان موظف است به آن نیرو معتقد باشد و باور یابد، گرچه عقل آن را نفی کند و یا دربارهٔ آن ساکت باشد، و تعبد از اساس، باوریافتن به راستی آن نیروی والاست، ولی روشن نمیشود، این باور به نیروی برتر از عقل، چگونه باید بهوجود آید و راه دستیابی به آن چیست.
از دیگر شناسههای این گفتمان، تکیه بر شور دینی و حماسه و دلاوری است، واینگونه تحلیل میشود که این حالات و آرمانگراییها، مغایر با کندی و سستی و گاه عقل است، بلکه چه بسا عاقلان، آنرا بر نمیتابند و بَسا انقلابها که در تقابل با نظر اکثریت عقلا بوده است ولی، توانسته بشر را از بندها برهاند. در این رویکرد، عقل، زمانی عقل است که حماسی باشد و حماسهآفرین. و شور، عین عقل است. آن چیزی که در انسان شور و احساس و حماسه نیافریند، از اساس عقل نیست، افیون است. و ایمان و باور، آنگاه ژرفا یافته است، که توانسته باشد انسانی با شور دینی بیافریند، نه انسانی که احساس و شور اجتماعی و جهادی ندارد. باوری، ژرفا یافته است که بتواند باورمندانی باشور و حماسی بپروراند، نه باورمندانی که پیوسته در حال عبادت فردی یا تأمل ـ و در واقع توهم یا خیالبافی ـ اند. پیروانی که در بزنگاههای اجتماعی و جهادی، فاصلهای میان باورها، خواستهها و فرمانهای دینی، و عمل و شهادتطلبیشان نیست، بلکه پیوسته مشتاق پیادهسازی آرمانها در بیرون و جامعهاند و همواره آمادهاند در این راه، جان خود را هزینه کنند. هر چه در فرد چنین روحیهای پررنگتر باشد، وی باورمندتر است و عهدهداری پستهای مدیریتی، برای چنین پرورشیافتگانی برازندهتر.
گزارههایی بِسان: جنگ نرم، جهاد دیپلماتیک، جنگ اقتصادی، جنگ فرهنگی و… گر چه در این رویکرد پیش کشیده میشود، ولی در عرصهٔ عمل، در این گونه رزمها، موفقیت و برتری کمی به دست میآید و نمونههای پیروز آن زیاد نیست؛ چراکه، در متن اینگونه رزمها، آن محتوا و درونمایه حماسی پیشفرض، کمتر بهچشم میآید.
درخور درنگ این که: شور و حماسه مورد نظر در این دیدگاه، آیا درخور ارزشسنجی و درجهبندی است؟ و اشک، خون، احساس دینی و… که نمودهای بیرونی رویدادهای درونیاند، از اساس، اندازهمند و درخور واکاویاند، یا وادی، وادی این حسابگریها نیست و ایثار و پاکبازی را چه نیاز به اندازهمندی؟!
در نوشتارهایی، این رویکرد را در کانون نگاه قرار خواهیم داد تا با برشمردن ویژگیها، آنرا بهتر بازشناسیم.
در رویکرد دوم، که «فرهنگی» میخوانیماش، با گزارههایی روبهروییم، برابر با فرآیند ژرفایابی باورها. با این نگره، کسی که تنها، عمل صالحی انجام میدهد یا حال خوش قلبی برای او بهدست آید، رستگار نیست، بلکه رستگاری، آنگاه رقم میخورد، که باورها و اندیشهها، در لایههای درونی انسان، ریشه دوانده و از گذرگاهها و گردنهها، گذر داده شود و به مقصد برسد، و آنگاه میتوان، در بیرون نیز، به بهبودبخشی سویهای از سویههای زندگی فردی و اجتماعی امید داشت. این گذار و این ژرفایابی، سبب میشود، بزنگاههای اقدام، از غیر آن، بازشناخته شود. اصل، در این رویکرد، تنها تحقق بیرونی نیست، بلکه عملی که از سویی، به درون پیوند داشته باشد و از دیگر سوی در بیرون بیشترین سودآوری را برای انسان، عملی است صالح.
این رویکرد نیز، رویکردی مکتبی است و آنگاه که در آن از آزادی، سخن بهمیان میآید، بستر و زمینه تکامل و رشد انسان است که به بیان آمده و از گذرگاه اختیار، اراده و گزینشگری آگاهانه میگذرد. بهدیگر سخن، تا انسان، گزینشگری آزموده نشود، نمیتواند کنشگری سودمند و بهینه باشد. بر این اساس، از آنجا که آزادی، اساس و پایه در ژرفابخشی به باورهاست و استوارسازی آنها، تمامی زیرموضوعهای در پیوند با آن، برجسته میشود.
آگاهی و شناخت، از دیگر زیرموضوعهای این رویکرد است. انسان، مطلبی را که میفهمد، گرچه اقتضای این دانستن و فهم، باوریافتن و پذیرش باشد، میتواند نپذیرد و به آن باور نیابد. در این رویکرد، شناختهای فراتر از عقل، با عقل حجیت مییابند و راه دیگری بهصورت کلی وجود ندارد و فرستادگان خداوند والا، آنان که به نیروی وحی فراهم آمدهاند نیز، از راه برانگیختن عقلها در تلاشاند به اصلاحگری بپردازند و مردم را بهپا دارند، برابر دستورهای عقلی و خردپذیر، جامعهسازی کنند.
در این رویکرد، صحنه زندگی، به تمامی، رزمگاه در نظر گرفته نمیشود، بلکه رزم و نبرد، شأنی است از شئون انسان، و بشر، بیش از آنکه مأمور به رزم و جنگ باشد، عهدهدار نوآوری، نوآفرینی، ساخت و تولید است و جامعهافرازی. به بیانی دیگر، انسان میجنگد تا بسازد و آباد کند، نه آنکه بسازد و بیافریند، تا بجنگد. صلح و برادری، هدف و فرجام است، نه نبرد، و اگر بهناگزیر، جنگی در میگیرد، برای از بین بردن ریشههای دشمنی است، نه آتشافروزی.
با این نگاه، نظارتهای بیرونی، جهاد کوچکتر شمرده میشود و نبرد اکبر، که رزمی است دشوارتر، «ساختن» درون است و ترازمندسازی خواستهها و میلها، بر مبنای حق، و نیروها و مناسک بیرونی، گامی است برای رسیدن به آن هدف. اکراه و زور، در این وادی، کمتر نتیجهبخش است و کنشگری در ساحَتهای اقتصادی، علمی، دیپلماتیک، رسانهای، مدیرتی و…. جایگاه والاتری دارد و بایستهتر است؛ چراکه، از سویی، این «ساختن» و «تولید»، است که بهخودی خود، دارای ارزش است و از سوی دیگر، غلبه و چیرگی نیز، از اساس، در صحنه نبرد سرزمینی روی نخواهد داد، بلکه در پذیرش یا ردّ آیینها و سبک زندگی رخ مینماید. سرزمینی که مردماناش، باورهای دشمن را برگزینند و سبک زندگی وی را، پیشاپیش، بیهیچ جنگی، فتحشده است و چیرگی کالبدی، نشان پیروزی نخواهد بود.
از این روی، گفتمانی که در این رویکرد و نگاه به اداره جامعه مکتبی برگزیده میشود، گفتمانی است مبتنی بر آزادی، اختیار،گزینشگری، دانش، شناخت، صبر و بردباری و حلم، گشادسینگی و سعه صدر، فنون بیانی، عمقیابی و تفقه در کلام، تکیه بر ادبیات و دانشمحوری و گسترش آکادمیک و…
همانگونه که حماسه و جایگاه شور دینی در این رویکرد و نگاه، باید بررسی شود در دید نظامیگری میبایست به پرسشهایی پاسخ دهیم. در مثل، آیا بایستههای ژرفابخشی به باورها، با رویکرهای امنیتی و بیرونی محقق میشود، یا در رویکرد فرهنگی زودیابتر است؟
و پرسشهای دیگری که در مجموعه نوشتارهای «مکتب سیاسی قم» بدان خواهیم پرداخت.
به یاری خداوند والا